فردا روز بهتری خواهد بود: سرودهای در باب گمگشتگی انسان
فردا روز بهتری خواهد بود: سرودهای در باب گمگشتگی انسان تابستان سال 8000 بود که تعدادی لوح سنگی به همراه تعدادی دست نوشته روی پوست و پاپیروس برایم فرستاده شد تا ترجمه کنم. بعضی از این لوح های سنگی متعلق به زمان بابلیان بود که در زیر رودخانهای که در یکی از شهرهای باستانی ایران پیدا شده بود. این رودخانه بتازگی خشک شده بود و بسیاری از آثار تاریخی در زیر بستر خاکی آن پیدا شدند و دولت، از من، به عنوان کسی که چندین مقاله و کتاب و مصاحبه و تحقیق در مورد زبان های باستانی داشت، برای ترجمه بعضی از آنان کمک گرفت. از میانِ تمامِ این آثار تاریخی، نوشتههای روی پاپیروس توجه من را بیشتر از بقیه چیزها جلب کردند. برخلاف تمام آثار تاریخی و لوح ها و چیزهایی دیگری که طی سالها تحقیقاتم با آنها برخورد کرده بودم، این نوشته ها نه در ستایش و نه در معرفی و نه برگه های سرگذشت شاهان بودند. این برگه ها، برگه هایی از دفتر خاطرات یک نفر بودند و دولت در مقایسه با بقیه کشفیات، به ترجمه آن رغبتی نشان نمیداد و از من میخواست تا ترجمه بقیه لوح ها را در اسرع وقت برایشان انجام دهم. اما کنجکاوی بر من غلبه کرد