به خانوادهی ریدمور خوش آمدید
به خانوادهی ریدمور خوش آمدید نوشتهی مهدی مقدمی طالمی من فرزند وسط خانواده هستم. خانوادهی ما از شش نفر تشکیل شده است: پدرم، مادرم، برادر بزرگترم، من، و دو خواهر کوچک ترم. پدرم کارگر است. او مانند صدها مردی که در شهر کوچک ما زندگی میکنند، صبحهای زود به کارخانه میرود و با غروب خورشید، به خانه بازمیگردد. مادر خانه دار است، صبحها زودتر از پدرم بیدار میشود و برایش صبحانه آماده میکند، پدر تخم مرغش را عسلی دوست دارد و قهوه اش را تلخ. مادر اینها را برایش آماده میکند و بعد، ناهاری را که از شب قبل برایش آماده کرده، در ظرف غذای پدر میریزد و او را تا جلوی در خانه همراهی میکند. بعد از اینکه پدر رفت، مادر ما را بیدار میکند و برای مدرسه آماده میکند. من سال اول دبیرستان هستم، یکی از خواهرهایم هنوز در مقطع ابتدایی و کوچکترین خواهرم هم هنوز به مدرسه نمیرود. مادر به او الفبا را آموزش داده است. به همه میگوید او خیلی باهوش است و چطور به سرعت الفبا را از بر شده است. برادر بزرگترم با ما زندگی نمیکند. او به نیویورک رفته است تا در رشته ی حقوق تحصیل کند. قبل رفتنش، به من گف